ای که میزنی ام ریشخندی
به سیمایم بود ریش بلندی
تمام صورتم را پُر نموده
تو می پرسی که جریانش چه بوده
اگر گویم حقیقتها دروغ است
بدان اول که آیات بلوغ است
یکی گوید نشان دینداری ست
نشان عالمی از چین داری ست
یکی گوید نشان کودنی است
یکی گوید که ریشو یک دنی است
یکی گوید فلان درویش باشد
نشان او همانا ریش باشد
یکی گوید فلانی رفته مکه
نموده ریش را دکان و دکه
یکی گوید بزن ریشت بلند است
همیشه خرجی تو ریشخند است
یکی گوید نزن ریشت قشنگ است
اگر ریشت نباشد کار لنگ است
ولی گویم حقیقتها ز ِ ریشم
شما ای مردمان درد کیشم
یکی ریشم بود ریش و یکی زخم
ولی پیشا نی ام نادیده یک اخم
اگر ریشم زنم ریش َ م که باقی ست
و آیا تا همین اندازه کافی ست
بدان ریشم ز ِ ریش َ م ریشه دارد
پریش ریش من اندیشه دارد
ولی گویم حقیقتها ز ِ ریشم
شما ای مردمان درد کیشم
اگر مَردید مرحم آوریدش
که تا در دم زنم بر ریش آتش