چهل روز گذشت

چهل روز گذشت

چهل روز از ترانه شادی و آواز آزادی ایران گذشت. چهل روز از سروری که سوگ شد و سرودی که فریاد، گذشت. چهل روز از بزرگترین دزدی قرن، از تاراج آخرین آرمانهای یک انقلاب و از سرقت رای یک ملت گذشت.


تیغ آفتاب چو امروز سر زند، چهل روز از بریدن شاهرگ مردمسالاری در سرداب وزارت کشور خواهد گذشت. کودتای ضدملی 22 خرداد در حالی چهل روزه شد که فریاد الله اکبر خواب را از چشمان کودتاگران ربوده؛ تورانیانی که بیشه را خالی از شیران پنداشتند و دست به خون سیاوشان آلودند.


در گذر حوادث و زیر و زبر روزگار است که گوهر آدمیان آشکار می‌شود. در آنچه گذشت و می‌گذرد، پرده‌ها فرو افتاد و نهان‌ها نمایان شد. روس‌پرستی و چین‌دوستی آنان که فریاد استقلال‌شان گوش فلک می‌درید، هویدا شد. میهن‌پرستی و دینداری جوانانی که بر آنان محتسب‌وار گشت ارشاد گماشته بودند، به رغم خفاشان چون خورشید درخشید. راست افراطی که خود را خط‌کش عالم امکان می‌خواند و راست میانه که به امید غنیمت، نام و لگام به افراطیان داد تا نان خورد و کام گیرد، هر دو نشان دادند که فریاد اناالحق‌شان از کدام باده قدرت برمی‌خیزد. در این قیامت تبلی‌السرائر، مردم و دولت، عالم و عامی، چپ و راست، محافظه‌کار و اصلاح‌طلب هر یک خواسته و ناخواسته کنه پنهان وجودشان را به نمایش گذاشتند. چه بسیار سواران که به سوراخ خزیدند و چه بسیار سیزده‌سالگان که سینه سپر داشتند. چه بسیار سرداران که سر در برف فرو کردند و چه بسیار خفتگان که چشم به بیداری گشودند. امروز که محک تجربه به میان آمده، دیگر جای هیچ ملاحظه‌کاری و مصلحت‌اندیشی نمانده.


به هنگام خروش مردم ایران به رهبری امام خمینی، آخوندهای درباری خاموشی گزیدند و آخوندهای سرکاری برای اسباب‌جویی به وسایل الشیعه رو آوردند و با غواصی در بحارالانوار در به در دنبال احادیث تقیه می‌گشتند تا بر سکوت ترس‌خورده‌شان لباس شرع محمد بپوشانند. گویی امروز نیز گروهی از روحانیان به همان ریسمان پوسیده آویخته‌اند تا زحمت طرفداری از حق پایمال شده مسلمین را به خود ندهند!


سرباز یک عمر حقوق می‌گیرد تا یک روز مبادا برای کشورش بجنگد. عالمان اسلام هم عمری علم می‌آموزند تا آن روز که کعب‌الاحبارها "بافته‌های خود را سخن خدا" خواندند، راست را بگویند و حق را پاس دارند. در کشاکش جنگ نیلوفر و داس چه نشسته‌اند؟! کدام تقوا در نبرد ریا و حقیقت، رای به تقیه می‌دهد؟! آنان که در رد دوچرخه‌سواری زنان و ورزشگاه رفتن بانوان فتوا می‌دادند، امروز کجا هستند؟! آنان که دیروز برای چند مقاله تحصن می‌کردند و کفن می‌پوشیدند، گلگون کفنان امروز را نمی‌بینند که خاموش‌اند؟! روزگاری افتخار روحانیت شیعه، مردمداری‌اش بود و استقلالش از حکومت‌های عادل و ظالم. روزگاری روحانیان بر خود می‌بالیدند که پای هیچ قرارداد استعماری‌ای را امضا نکرده‌اند. آیا امروز از خوف لیاخوف‌ها بر طومار ظلم، مهر تایید می‌زنند؟ سران روحانیت سر سودا به کدام چاه جمکران فرو برده‌اند که صدای هل من ناصر خلقی را می‌شنوند و ساکت‌اند؟ علمشان را از کدام حوزه گرفته‌اند که از ذره‌ای عمل عاجزند؟


خبرت هست که از هرچه در او چیزی بود
در همه ایران امروز نمانده ست اثر؟


خبرت هست کزین زیر و زبر شوم غزان
نیست یک پی ز خراسان که نشد زیر و زبر؟


آقایان! شمایی که ردای خود را لباس پیغمبر می‌شمارید، نمی‌دانید که فرمود "آن که شبی را به روز رساند و به کار مسلمانان نپردازد مسلمان نیست"؟ 1400 سال شیعه بر خود بالیده که خروج بر حاکم جائر مسلمان نه تنها حرام نیست، بلکه واجب است. 1400 سال مسلمانان بر امیرالمومنین نازیده‌اند که به رغم نوپایی و لرزانی حکومتش، بنده‌ی مصلحت نشد و حتی یک روز استانداری معاویه را تحمل نکرد تا شریک ظلم او نشود. شما که خود را وارث علی می‌خوانید، چگونه برای جان و آبروی خود چوب حراج بر مرده ریگ آن گوهر دردانه می‌زنید؟!

ای بزرگانی که تاکنون خاموش مانده‌اید، گرچه سکوت بهتر از همراهی با ستم است، اما سکوت نشانه‌ی رضا هم می‌تواند باشد! شما عالم کدام اسلامید که مسلمانان را می‌کشند و دم برنمی‌آورید؟! شمایی که به مشایی اعتراض کردید که چرا دم از دوستی با اسراییل می‌زند، وقتی در پایتخت ایران اسراییل‌وار بر نمازگزاران جمعه آتش گشودند، چرا ساکت ماندید؟! شما بر کدام سنت‌اید؛ رسم شریح قاضی یا راه شهید اول شمس‌الدین محمد عاملی؟! شما کدام کتاب خوانید؛ وصیت‌نامه‌ی پطرکبیر و اسراییلیات طبری یا قرآن محمد و نهج‌البلاغه‌ی علی؟! شما از کدام تبارید؛ قاضی شارح یا شیخ حسن جوری؟! شما شاگرد کعب‌الاحبار هستید یا میرزای نایینی و آخوند خراسانی؟!


بر مسلمانان زاع نوع کنند استسخاف
که مسلمان نکند صد یک از آن با کافر

هست در روم و ختا امن مسلمانان را
نیست یک ذره سلامت به مسلمانی در


وقتی به نام اسلام مسلمانان را تکفیر می‌کنند و در برابر مردم بی‌دفاع دست به اسلحه می‌برند، آن که فتوا دهد در صف عبدالله بن وهب و شریح قاضی ایستاده و آن که خاموش ماند و بر تحریف چشم بندد، در کنار ابوموسی اشعری نشسته. تا شما چه برگزینید، اما روا نباشد خون‌ریز را حمایت!


آنان که بخشی از کتاب خدا را پنهان دارند و به بهایی ناچیزش می‌فروشند، در درون جز آتش نیندوزند و به روز رستاخیز هیچ بهره‌ای از سخن و پالایش خدا نبرند. هدایت فروختند و گمراهی خریدند. آمرزش دادند و عذاب ستاندند. پادافره پردردی بکشند، شگفتا که پروایی ندارند و بر آتش دلیرند!


ایرانیان این روزها چون عمار یاسر، صحابی بزرگ آن سحاب رحمت، تلخی تازیانه‌ی پسر چلپاسه را بر گرده خود می‌چشند و تفسیر تحریف آمیز قرآن را از زبان یهودی زادگان نومسلمان می‌شنوند؛ دریغا! قرآنی که سلمان فارسی‌ها با آیه آیه‌اش سجده عشق رفته‌اند، امروز به دست کعب‌الاحبارهای ریز و درشتی افتاده که دیروز در برابر دژخیمان شاه و ارتش صدام موش در سوراخ بودند و امروز پیش روی ملت ایران سگ هار. خفاش‌وار می‌گویند "گذشته از امروز جداست و پیشینه را بهره‌ای در این پیشگاه نیست!" چگونه است که تا دیروز خانواده‌ی شهدا عزیز بودند، اما اکنون وابسته به بیگانه‌اند؟! چگونه است تا دیروز ملت ایران پرشور بود و حماسه‌آفرین و شهیدپرور و امروز فریب‌خورده است و اغتشاشگر و خس و خاشاک؟! چگونه است که اگر از آنان باشد، سابقه‌ی انقلابی‌اش معیار است و اگر مخالفتشان کند، طلحه می‌شود و زبیر؟


خدایا چگونه چنین بی‌محابا بر طبل خودپرستی می‌کوبند؟! شگفتا از خودمحوری کسانی که چون بر تخت نشینند، پهلو به پهلوی سلیمان نبی زنند و چون از قدرت دور افتند، خود را در تنهایی همچون امیرمومنان خوانند! درود بی‌پایان خداوند بیکران بر علی که فرمود: آدمیان را با حق سنجند، نه حق را با آدمیان!


شگفتا از آنان که میزان را وضع حال افراد دانند و همواره از طلحه و زبیر نام می‌آورند و نمی‌دانند پیامبر خدا یاری نیز به نام ابوذر داشت که پس از مرگ پیامبر به جرم مخالفت با اسلام تبعید شد! قرآن فقط "لا اله" نیست "الا الله" اش را هم بخوانند! یادشان رفته که آن راستگوترین مرد زیر آسمان، آن پابرهنه عاشق محمد، به سزای مخالفت با خلیفه‌ی محمد در برهوت ربذه درگذشت. یادشان رفته که علی، آن پدر خاک و آن پیشتاز اسلام، را در مسجد پیامبر کت بستند و پیش چشم فرزندان خردسالش به جرم مخالفت با اسلام بر او شمشیر کشیدند. یادشان رفته شریح قاضی فتوا به کفر حسین داد و فرمان قتل او با شمشیر جدش. آنان که چنین کردند، همگی ملاک را وضع حال افراد می‌دانستند، وضع حالی که البته معیارش "خس" بود نه حق. که "حق سنگین است و گوارا، و باطل سبک اما در کام چون سنگ خارا".


امید که نرمی حق بر سختی دل غلبه کند؛ چه "آن که سخن حقش گران آید باطل را گران‌بارتر یابد!" بود که "دل‌ها سخت‌تر از سنگ" نشده باشند که "گاه از سنگستان جویباران شکافد". مگر محمد مصطفی نفرمود: "الناس آل الله"؟ چگونه است که فرزندان مردم، آری این فرزندان خاندان خدا را، به جرم جنگ با خدا می‌کُشند و در بند می‌کِشند؟ آنان که همه را چون زبیر می‌پندارند، از یاد برده اند که او از شرم شیر خدا از میدان جنگ گریخت و بر او شمشیر نکشید؟ چگونه است که اینان بر خاندان خدا تیغ تیز می‌کشند؟! دغل‌کارانه به مهدی موعود، به آن امام زنده و همای رحمت بال بگشوده، نامه می‌نویسند و زمامداری کریه خود را دولت کریمه می‌خوانند. خوب است آنان که خواب حمایت خسروی و عنایات مهدوی را می‌بینند، اندکی چشم بگشایند تا جامه‌ی آتشین دجال را بر تن خویش بینند.


ای بسا کس را که صورت راه زد
قصد صورت کرد و بر الله زد!


ای علمای اسلام! ای کفن پوشان دیروز! ای کسانی که نام بسیج، این "لشگر مخلص خدا"، را بر خود نهاده‌اید! امروز باید فریاد وا اسلام سردهید که تیغ به دست زنگی مست افتاده و بنی‌عباس به نام بنی‌هاشم و به کام بنی‌امیه سکه زده! اینان که امروز دشنام می‌شنوند، کتک می‌خورند، کشته می‌شوند، پیکرشان را پس ندهند، دور از چشم مردم خاکشان کنند و بر گورشان بتون بریزند، مگر کیستند جز مردمان ایران؟! مگر کیستند جز فرزندان این مرز و بوم که روزی به شما اعتماد کردند که قاتق نانشان باشید و حال قاتل جانشان شده‌اید؟! اینان، آری همینان که از بیداد شما دادخواهی به آسمان می‌برند و هر شب خدای را به بزرگی بیکرانش می‌خوانند، خواهران و برادرشان شما هستند، نه معلمان روسی و مشاوران چینی و دوستان اسراییلی امثال مشایی!


ناگهان آسمان غباری شد! اشک! سرفه! خفه! لگد! زنجیر!
تو به ایمان خود عمل کردی! که به دشمن دمی امان ندهی

من ولی دوست! من ولی مشتاق!‌ من فقط معترض! فقط دلگیر ...
کاش می‌شد خودم، خودت باشیم ! گوش بر حرف این و آن ندهی!

این طبیعی است که حکومت‌ها، حافظ اقتدارشان باشند ...
ولی ای کاش دست سربازت ، پرچم صاحب‌الزمان ندهی!


دریغ که کودتاگران دیری است دین به دنیا فروخته‌اند و پروای آتش الهی ندارند تا "از ستم بر کسی که پناهی جز خدا ندارد بترسند". اما ایرانیان اهل کوفه نیستند که با کشتن مسلم بن عقیل بهراسند و با مهمان خود نیز بجنگند! گرفتیم که رییس‌جمهور منتخب، میرحسین موسوی را کشتید، کروبی دلیر را به خاموشی کشاندید، هاشمی مدبر را برانداختید و خاتمی دلسوز را به سازش نشاندید؛ با خون سیاوش چه خواهید کرد؟! اگر تفرعن و تغافل و تکاثر لختی اجازه داد از سر تفرج سر به خیابانی بزنید و ببینید کز خون جوانان وطن لاله دمیده! آنان که امروز لیاخوف‌وار مردم را به توپ می‌بندند، آیا حساب ستارخان‌ها و باقرخان‌ها را کرده‌اند؟! خداوند چه راست فرمود که :


نه دلشان سخن حق را دریابد، نه دیدگانشان دیدن تواند و نه گوششان شنیدن یارد. این دوپایان در غفلت غنوده از چهارپایان نیز گمراه‌ترند!


کوره‌ی برافروخته‌ی آزمون بزرگ امروز، تحقق معنای همان شعار دیروز است: "اگر تقلب شود، ایران قیامت شود!" آری قیامت شد و پرده ها فرو افتاد، هم عیارها نمایان شدند و هم عیّارها. معلوم شد اصلاح‌طلبان چند مرده حلاج‌اند و طالب مردم‌اند یا قدرت، و آشکار شد اصول‌گرایان به اصل راستی و درستی قائل‌اند یا گرا به عجوزه‌ی هزار داماد دنیا می‌دهند. هم درستی شرکت در انتخابات عیان شد و هم نادرستی تحریم. هم صحت آن انتقادها بر بی‌تدبیری و بی‌ارادگی دولت هشتم آشکار شد و هم خطا بودن تخطئه‌ی هاشمی. هم درستی تفکیک میان راست افراطی و محافظه‌کاران میانه‌رویی چون قالیباف و ناطق نوری ثابت شد و هم خیمه‌شب‌بازی جنگ‌های زرگری کسانی چون باهنر و توکلی با احمدی‌نژاد بر همگان معلوم شد. بر خلاف تبلیغات بیشتر سخنگویان اصول‌گرایی، رقابت مدنی در سپهر سیاسی نزاع حق و باطل نیست. اما اگر قرار بر قیاس حق و باطل باشد، بی‌گمان پیشکسوتان انقلاب و کهنه سربازان دلیر جنگ به جایگاه حق سزاوارترند تا تازه به دوران رسیدگان نوکیسه کودتاچی. با بر هم زدن ناجوانمردانه‌ی بازی مردمسالارانه‌ی انتخابات و خس و خاشاک خواندن ایرانیان از سوی رییس دولت نهم، طوفانی به پا شد که سپهر سیاست‌ورزی ایران را به میدان جنگ آزادی و استبداد بدل ساخت.


ای شریعتمداران و روحانیان! ای سکولارها و دگراندیشان! ای اصلاح‌طلبان و اصول‌گرایان! ای روشنفکران و سنت‌گرایان! امروز ایران و ایرانی در خطر است و جای هیچ جانبداری جناحی و سکوت مصلحتی نمانده؛ چرا که مصلحتی بالاتر از حقیقت نیست. نه فتوای دین به زر و زور و تزویرفروختگان مرده را زنده می کند و نه انتقام‌کشی‌های کینه در دل انباشتگان. نه حمله آمریکا و اسراییل به کودتاگران مشروعیت می‌بخشد و نه پشتیبانی روسیه و چین.


ای ایرانیان! مصلحت‌اندیشی‌های منفعت‌طلبانه‌ی دیروز و حب و بغض‌های شخصی و جناحی را به کناری بنهید. شکاف آزادی و استبداد چنان بزرگ است که کسی را یارای پای نگه داشتن در هر دو سوی آن نیست. امروز روز دیگر سرخ و آبی نیست. یارکشی عمومی است برای تیم ملی که به مصاف استبداد سیاه در داخل می‌رود و به جنگ باج دهی به روسیه و چین و امارات و عراق در خارج. دست در دست هم نهیم و تن به بیداد ندهیم. سر مارهای ضحاک را باید به سنگ کوفت و کین سیاوش را از افراسیاب و سودابه این هر دو باید ستاند. هر نفر یک رسانه بود و هر تن یک ستاد. آری هر ایرانی یک کاوه است، هر ایرانی یک کیخسرو است!

فریدون فرخ فرشته نبود
به داد و دهش یافت این نیکوی

ز مشک و ز عنبر سرشته نبود
تو داد و دهش فریدون تویی

نظرات 2 + ارسال نظر
مهیار 4 مرداد 1388 ساعت 06:24 ب.ظ http://toptoop.co.cc

با عضویت در تاپ توپ هر روز عکس های خفن برای شما

۱۸+

عضویت ۲ دقیقه طول میکشه عوضش یک حالی میده !

اگرم میخوای حاضرم تبادل لینک کنم

نفس باد صبا 4 مرداد 1388 ساعت 08:24 ب.ظ


نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد
ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد
این تطاول که کشید از غم هجران بلبل تا سراپرده گل نعره زنان خواهد شد
گر ز مسجد به خرابات شدم خرده مگیر مجلس وعظ دراز است و زمان خواهد شد
ای دل ار عشرت امروز به فردا فکنی مایه نقد بقا را که ضمان خواهد شد
ماه شعبان منه از دست قدح کاین خورشید از نظر تا شب عید رمضان خواهد شد
گل عزیز است غنیمت شمریدش صحبت که به باغ آمد از این راه و از آن خواهد شد
مطربا مجلس انس است غزل خوان و سرود چند گویی که چنین رفت و چنان خواهد شد
حافظ از بهر تو آمد سوی اقلیم وجود قدمی نه به وداعش که روان خواهد شد


دستت درد نکنه رویای گرامی ....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد